ما هیچ، ما نگاه

... خـــــــــدای امــــــــروز آبـی آبـی ... آبـــــــــــــــی تـــــــــر ...

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

نوبل فیزیک امسال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

نبرد قورباغه‌ها و موش‌ها

موشی که در حال نوشیدن آب از دریاچه‌ای است پادشاه قورباغه‌ها را ملاقات و پادشاه قورباغه‌ها او را به خانه‌اش دعوت می‌کند. قورباغه بر سطح دریاچه شنا می‌کند و موش بر پشت او می‌نشیند. آن‌ها ناگهان با مار آبی ترسناکی مواجه می‌شوند. قورباغه بلافاصله به درون آب می‌رود و موش را که بر پشتش نشسته است فراموش می‌کند. موش غرق می‌شود. موش دیگری که در ساحل دریاچه است پیشامد را می‌بیند و به دیگران اطلاع می‌دهد. موش‌ها برای انتقام گرفتن از پادشاه مجهز می‌شوند و قاصدی را همراه با پیغام آغاز جنگ نزد قورباغه‌ها می‌فرستند. قورباغه‌ها پادشاهشان را سرزنش می‌کنند و او پیشامد را انکار می‌کند. زئوس که در همان هنگام نظاره‌گر است، پیشنهاد می‌کند که هرکدام از خدایان از یکی از طرفین پشتیبانی کنند. او به خصوص آتنا را برای موش‌ها در نظر می‌گیرد. آتنا نمی‌پذیر و می‌گوید که موش‌ها در گذشته او را بسیار اذیت کرده‌اند. خدایان هم تصمیم می‌گیرند به‌جای آنکه خودشان را درگیر کنند، تنها نظاره‌گر باشند. جنگی به وقوع می‌پیوندد و موش‌ها پیروز می‌شوند. زئوس لشکری از خرچنگ‌هارا فرا می‌خواند تا جلوی تخریب کامل قوای قورباغه‌ها را بگیرند. موش‌ها که قدرت مقابله با خرچنگ‌ها را ندارند عقب‌نشینی می‌کنند و جنگ یک روزه در غروب خورشید به پایان می‌رسد.



نبرد قورباغه‌ها و موش‌ها (یونانی باستان: Βατραχομυομαχία، از βάτραχος، قورباغه، μῦς، موش و μάχη، نبرد) داستان مصور حماسی و تقلیدی هزل آمیز از ایلیاد که نویسنده آن ناشناس است و توسطرومیان به هومر نسبت داده شده است. اما بعید است پیش از قرن سوم قبل از میلاد سروده شده باشد. این نمایشنامه کمدی جنگ جانوران را به صورت حماسه‌ای پر نشاط توصیف می‌کند.[۱] در اواسط قرون وسطا، رولنهاگن[پ ۱] آن را با عنوان Froschmäusekrieg به آلمانی درآورده بود.[۲]


پانویس[ویرایش]


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

بس است دیگر، بیا شب هجران سحر کن

        همه جا دنبال تو میگردم 
              که تویی درمان همه دردم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

چرا در عکس‌های قدیمی، مردم لبخند نمی‌زدند؟!

به هر پدیده می‌شود از زوایای مختلف نگاه کرد، وقتی ما به پرتره‌های مردم در عکس‌های قدیمی نگاه می‌کنیم، می‌توانیم تنها به اجزای صورت، پوشش و شیوه آرایش و پیرایش موها سر و صورت مردم نگاه کنیم، یا اینکه گامی هم فراتر بنهیم و چیزهایی پنهانی از آنها استخراج کنیم.

یکی از سؤالاتی که با بررسی عکس‌های قدیمی ما برای ما آشکار می‌شود این است که «تقریبا همه» در عکس‌ها، حالتی جدی و عبوس دارند و لبخند، عنصری کمیاب در همه این عکس‌هاست.

چرا چنین است، آیا در آن زمانه مد بوده که جلوی دوربین لبخند نزنند؟!

این عکس ژنرال بزرگ آمریکایی – ژنرال گوردون- است، ببینید که او چقدر جدی است:

09-25-2013 06-17-49 PM

البته یک آدم نظامی در این سمت، باید هم جدی باشد، اما توقع ما از مارک تواین با اون روحیه و با آن رمان‌ها شادی‌آورش، چیز دیگری است؟ اما او هم بسیار عبوس می‌نماید.

09-25-2013 06-18-19 PM

باز هم با من موافق نیستید، به دو عکس زیر توجه کنید، ببینید چقدر ادگار الن پو، اخمو است، حالا ممکن است بگویید که او داستان سیاه زیاد دارد و این اخم با آن روحیه سازگار است.

09-25-2013 06-18-49 PM

پس من این پرتره را هم به شما نشان می‌دهم که همه در آن قیافه جدی استاندارد دارند!

09-25-2013 06-19-04 PM

همین موضوع باعث شده است که یک فتوژورنالیست، موضوع نبود لبخند در پرتره‌های قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را بررسی کند و به نتایجی برسد:

ساده‌ترین دلیل، دلایل تکنیکی است، نخستین عکس دنیا در سال ۱۸۲۶ گرفته شده، زمان نوردهی عکس ۸ ساعت بود، در سال ۱۹۳۹، یک ابتکار باعث شد، زمان لازم برای نوردهی به ۱۵ دقیقه کاهش یابد، اما با این پیشرفت و پیشرفت‌های بعدی، باز هم زمان نوردهی و مشکلات تکنیکی وجود داشتنند.

09-25-2013 06-19-32 PM

و بدیهی است که حفظ حالت صورت در حالت لبخند، بسیار دشوارتر از گرفتن یک حالت ثابت است. همین امروز هم هنگام ثبت عکس، خیلی موارد ما به ضرب و زور «چیز» گفتن به صورت تصنعی لبخندی می‌زنیم، حالا تصور کنید که کسی مجبور باشد، چند دقیقه لبخند را روی صورتش، بدون تغییر حفظ کند!

همه‌اش همین؟!

نه! یک دلیل جالب دیگر مشکلات بهداشت دهان و دندان مردم بود، در شرایطی که همین حالا هم وضعیت بهداشت دهان و دندان مردم در کشورهای در حال توسعه خوب نیست، و هزینه اقدامات دندانپزشکی بالاست، تصور کنید که صد – صد و پنجاه سال پیش، اوضاع به چه ترتیب بود، در آن سالیان، در بسیاری از مردم، به مجرد باز کردن دهانشان مشخص می‌شد، پس آنها ترجیح می‌دادند که با دهانی بسته و بدون لبخند عکس بگیرند.

09-25-2013 06-20-07 PM

اما دلیلی بعد شاید از همه جالب‌تر باشد:

این روزها هر ثانیه ۳۵۰۰ عکس در فیس‌بوک آپلود می‌شود، عکس‌های متعددی هم روانه اینستاگرام و سایت‌های اشتراک عکس دیگر می‌شود، هر کسی هم که یک گوشی هوشمند داشته باشد، یک دوربین -گرچه کم‌کیفیت- برای ثبت عکس دارد و کیفیت دوربین‌های که شهروندهای عادی در خانه‌هایشان دارند، در بسیاری اوقات از کیفیت دوربین‌های استودیوهای عکاسی دهه‌های پیش بیشتر است.

با این حساب، عکس‌هایی که از هر یک از ما به یادگار خواهد ماند بی‌شمارند، در سه چهار دهه قبل، شاید از هر فرد، حداکثر کمتر از ۱۰۰ عکس باقی می‌ماند و اگر عقب‌تر برویم، تعداد عکس‌هایی که حتی از آدم‌های مشهور گرفته می‌شود، در تمام طول عمرشان شاید به بیست سی عکس می‌رسید.

با این حساب اهمیت هر عکس، بسیار بیشتر از زمان حاضر می‌شد و خود شخص و عکاس ترجیح می‌دادند که حقیقت وجودی او را ثبت کنند و نه یک حالت فیزیکی و روحی زودگذر را!

درست به همین خاطر است که مارک تواین گفته بود:

عکس یک سند مهم است، هیچ چیز احمقانه‌تر از آن نیست که برای آیندگان یک لبخند احمقانه که برای همیشه ثابت باشد، به یادگار بگذاریم.

حتی اگر به پرتره‌های نقاشی هم رجوع کنیم، می‌بینیم که لبخند چیزی است که بیشتر در چهره افراد مست، فقیر و مست و هرزه دیده می‌شود، تا شخصیت‌های مهم اجتماعی و حداکثر بتوانیم لبخندی به اسرارآمیزی لبخند مونالیزا را پیدا کنیم!

چالب است که به پرتره‌های قدیمی نگاه کنیم، می‌بینیم در معدود پرتره‌های مشهوری که لبخند، ثبت شده، یک حالت دوگانگی و تردید به چشم می‌خورد، مثلا در این پرتره مشهور که اثر آنتونلا دا مسینا است، خبرگان فن عقیده دارند که ما بیننده بین لبخند و حالت ایستای صورت سرگردان می‌ماند.

09-25-2013 06-33-27 PM

پرتره، چه در نقاشی و چه در عکاسی، مترادف با ثبت فیزیکی یک عکس نیست، آن دسته از عکاسان حرفه‌ای که پرتره می‌گیرند، با نورپردازی مناسب و القای میمیک مناسب و تکنیک‌های عکاسی می‌توانند یک عکس گویا خلق کنند که شخصیت و روحیه و حتی نیات و حالات روحی پایدار -و نه آنی او را- ثبت کند، پس طبیعی است که در دهه‌های اول پیدایش عکاسی، که عکاسی، بیشتر عکاسی پرتره بود، تا عکاسی خبری و عکاسی‌های اتفاقی، چنین هدف و سبکی بیشتر مشاهده بشود.

منابع: + و + و + و +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

حالم خوب نیست :(

روز به روز زندگیم بیشتر شبیه گالوا میشود، با این تفاوت که او بسیار بشتر میدانست و میگفت!


من برای دانشمند شدن چیزی کم دارم و بنابراین قلب من آرزویی دارد که مغز من قادر به انجام دادن آن نیست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.