ما هیچ، ما نگاه

... خـــــــــدای امــــــــروز آبـی آبـی ... آبـــــــــــــــی تـــــــــر ...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گیسو» ثبت شده است

رها در آسمان

سیه روزم از آن روزی که از گیسوی تو زلفی
رها در آسمان گشته به بختم سایه اندازد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

انقلاب مخملی

گیسوانت را رها کردی به روی شانه‌ها / انقلاب مخملی در شهر راه انداختی‬

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ک.

مرا کشته نگاه تو

دل زارم فغان کم کن
تو اشک از دیدگان کم کن
غم و ناله ز جان کم کن


وای چه ناله ها که از دل به راهت نمودم من
بهره ای از آن به عمرم به جز غم ندیدم من


مرا کشته نگاه تو
نشینم چشم به راه تو
که بینم روی ماه تو


گشته سجده گاه من ماه من کعبه رویت

دل شده اسیر دام خم و تاب گیسویت

بازا و بنشین یکدم که به لب آمد جان عزیزم از انتظارت
قهر و جدایی بس کن که بستهء دامم و مرغ دل شد شکارت


بهر تو می‌سوزد دل ولی تو نداری ز حال زارم خبری

آه جگر سوزم را به دل تو زیبا ز چه نبود اثری


بیا بر من بیا و ببین که آمده بی تو چه به سر من
مه پیکر من سیمین بر من بیا و ببین تو چشم تر من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

یک طرف

جان عاشق یک طرف یک موی لیلا یک طرف

کوچه‌ی محبوب یک سو کل دنیا یک طرف


مثل مجنون تار می‌بیند جهان را چشم من

می‌کشی از پنجره تا پرده‌ها را یک طرف


گردنم کج می‌شود، یک شهر می‌ریزد به هم

تا که می‌ریزد چنین آن زلف زیبا یک طرف


غرق در تعبیر خواب گیسوی آشفته‌ات

یک طرف صورت‌نگاران، اهل معنا یک طرف


در مصافی نابرابر می‌کشد روح مرا

گیسوانت یک طرف، آن خالِ تنها یک طرف


هست حق هم با اقلیت اگر زیباتر است

مردمک‌های تو یک سو، اهل تقوا یک طرف


با زبان گفتی برو، با چشم‌ها گفتی بیا

می‌رود دل یک طرف در عاشقی، پا یک طرف


منزوی گشتم از آن چشم بلاتکلیف تو

یک طرف هم رنگ جنگل، رنگ دریا یک طرف


سر به رسوایی کشد وقتی که با هم رو شود

حسن یوسف یک طرف، دست زلیخا یک طرف


در قمار عشق دائم سکه‌ها در چرخشند

یک طرف روی خوشی دارند اما یک طرف...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ

ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ


ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ

ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ


عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار

که این دیوانه تنها تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ


ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ

ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ


ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩ ، ﺗﺴﻠﯿﻤﻢ

ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤﺎﻥﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭد

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.