ما هیچ، ما نگاه

... خـــــــــدای امــــــــروز آبـی آبـی ... آبـــــــــــــــی تـــــــــر ...

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

گپ زدنت

هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی/انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

آدمای به زعم خود دانا ولی نادان!

مسخره‌ترین آدمایی که می‌شناسم، بعد از اینایی که توی کتاب‌خونه‌ها کار می‌کنند، راهنماهای موزه‌ها و مکان‌های تاریخی هستند. معمولا یک مشت آدم بی‌سواد پرمدعا هستند که کاری که یه رزبری‌پای می‌تونه انجام بده رو انجام می‌دند ولی فکر می‌کنند خیلی می‌فهمند دیگه! چند وقت پیش تهران،‌ امروزم زنجان نزدیک بود که خانم راهنما رو بشورم و بذارم آفتاب! خب خانم جواب سوال منو نمی‌تونی بدی، نده! با اون قیافه‌ت!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست

ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم

آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند

وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد

که در آن آینه صاحب نظران حیرانند

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین مستحق هجرانند

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار

ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند

گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد

عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان

بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

باران می‌ بارید

باران می‌ بارید، پدرم می‌جنگید، مادربزرگم برایش دعا می‌خواند. پدرم از جنگ بازگشت. صحیح و سالم، مادربزرگم خوش‌حال بود.
باران می‌ بارید، پدرم در به در می‌دوید برای رساندن تنها فرزندش به پزشک. مادرم برای من دعا می‌خواند. خاله‌ خانوم به دنبال آژانس ... 
باران می‌ بارید، پدرم مرا تا مدرسه برد. مادرم مرا تا دانشگاه همراهی کرد. من بزرگ شدم و کماکان آسمان می‌بارید. دیگر همه چیز با خودم بود.
باران می‌ بارید و من به مدت ۳ سال شهر خود را  جا گذاشتم. ۶ ترم تحصیلی،‌ روزهای تقدیری...
باران می‌ بارید، هرکس عاشقانه‌ای نوشت. هرکس ناسزایی گفت به راننده‌ی تاکسی بی‌انصاف و کسی تلاشی برای بی چتر رفتن نکرد! کسی زیر باران  هرگز نرقصید! من نیز بی هیچ شور و هیجانی به خانه باز گشتم. در سکوت، در میعان روح در کالبد تن. 

 باران می‌ بارید 
  و باز تو در خانه نبودی...


روح من در جهت تازه اشیا جاری است .
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد.
روح من بیکار است:
قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد.
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

عمق

نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون‌تر
امید از تو شیرین‌تر .
نمی شود ، پاییز
فضای نمناک جنگلی اش
برگ های خسته ی زردش
غمگین تر از نگاه تو باشد .
...
نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد ...
و صدای عابر پیری که آب می خواهد
به عمق یک سلام تو باشد.


نادر ابراهیمی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

وطن یعنی همه دنیا

خیلی وقت است که حال و حوصله‌ی هیچ آهنگ یا ملودی وطن‌پرستانه‌ای را ندارم!

پی‌نوشت:
الحمدلله هر که می‌آید سر کار بهانه‌ی ماندن را کم و دلیل رفتن را زیاد می‌کند!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

زندگی خوب است، اگر نخواهی خیلی جدی‌اش بگیری!

 یادم می آید

صدای زنی جوان را 

به زیبایی صدای کبوتر 

که آرام می رقصید 

در یک غروب ماه ژوئن 

و می گفت 

زندگی خوب است 

اگر نخواهی 

خیلی جدی‌اش بگیری!



"عاشقانه های شاعر گمنام / ریچارد براتیگان"  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

مرض قند

دکتر فقط از خنده‌ی تو منعم کرد / آری مرض ِ قند من علت دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

رخوت

خسته‌ام، نه آن‌که تا مرز فرسودگی کار کرده باشم، نه آنکه شب را تا سحر بیدار سر کرده باشم، نه!
خسته‌ام چون آن‌که باید باشد نیست!

حقیقتا این رخوت، نامش زندگانی نیست...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ک.

انت مولا و انا هر چه صلاح است علی/ طرز گفتار دعا را نجفت ریخت بهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.