ما هیچ، ما نگاه

... خـــــــــدای امــــــــروز آبـی آبـی ... آبـــــــــــــــی تـــــــــر ...

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

کار

I need to work hard. That's the only way which works!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

calendar

"I value the friend who for me finds time on his calendar,
but I cherish the friend who for me does not consult his calendar." 

Robert Brault
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

من یک حزن رشد یافته‌ام

عیناکِ کنهری أحـزانِ
نهری موسیقى.. حملانی
لوراءِ، وراءِ الأزمـانِ
نهرَی موسیقى قد ضاعا
سیّدتی.. ثمَّ أضاعـانی
الدمعُ الأسودُ فوقهما
یتساقطُ أنغامَ بیـانِ
عیناکِ وتبغی وکحولی
والقدحُ العاشرُ أعمانی
وأنا فی المقعدِ محتـرقٌ
نیرانی تأکـلُ نیـرانی
أأقول أحبّکِ یا قمری؟
آهٍ لـو کانَ بإمکـانی
فأنا لا أملکُ فی الدنیـا
إلا عینیـکِ وأحـزانی
شفنی فی المرفأ باکیـةٌ
تتمزّقُ فوقَ الخلجـانِ
ومصیری الأصفرُ حطّمنی
حطّـمَ فی صدری إیمانی
هل أرحلُ عنکِ وقصّتنا
أحلى من عودةِ نیسانِ؟
أحلى من زهرةِ غاردینیا
فی عُتمةِ شعـرٍ إسبـانی
أأقـولُ أحبکِ یا قمـری؟
آهٍ لـو کـان بإمکـانی
فأنـا إنسـانٌ مفقـودٌ
لا أعرفُ فی الأرضِ مکانی
ضیّعـنی دربی.. ضیّعَـنی
إسمی.. ضیَّعَـنی عنـوانی
تاریخـی! ما لیَ تاریـخٌ
إنـی نسیـانُ النسیـانِ
إنـی مرسـاةٌ لا ترسـو
جـرحٌ بملامـحِ إنسـانِ
ماذا أعطیـکِ؟ أجیبیـنی
قلقـی؟ إلحادی؟ غثیـانی
ماذا أعطیـکِ سـوى قدرٍ
یرقـصُ فی کفِّ الشیطانِ
أنا ألـفُ أحبّکِ.. فابتعدی
عنّی.. عن نـاری ودُخانی
فأنا لا أمـلکُ فی الدنیـا
إلا عینیـکِ... وأحـزانی
 

 
شعر: نزار قبانی
ترجمه: حسین جنت‌مکان
 
 
چشمانت
 
چشمانت چون رود غم‌هاست
دو رود آهنگین که مرا با خود می‌برند
به فراسوی زمان ها
دو رود آهنگین و گم گشته
بانوی من!
که مرا نیز گم کرده اند!
و فراتر از آن دو
اشک سیاهی ست
که آهنگ کلامم را جاری ساخته...
 
چشمانت
توتون و شراب من!
و آن جام دهم که مرا کور می‌کند
بر این صندلی می سوزم
در آتشی که آتشم را می بلعد
ای ماه من!
آیا بگویم که دوستت دارم؟؟
آه! کاش می شد!
من در دنیا چیزی ندارم
جز چشمانت ... و غم هایم
 
کشتی‌هایم در بندرها گریانند
و بر خلیج‌ها در هم می‌شکنند
چونان تقدیر پاییزی‌ام که مرا در هم می کوبد
و ایمانم را در سینه‌ام
 
از تو بگذرم؟؟
حالا که قصه‌ی ما شیرین‌تر از بازگشت اردیبهشت است
شیرین تر از گلی سپید
بر سیاهی گیسوان دختر اسپانیایی
 ای ماه من!
آیا بگویم که دوستت دارم؟؟
آه! کاش می شد!
 
انسانی گمگشته‌ام
بی آنکه بدانم کجای این جهانم
راهم مرا گم کرد
نامم مرا گم کرد
نشانم مرا گم کرد
تاریخم ...
تاریخ؟
من تاریخی ندارم!
فراموش‌ترینِ فراموشانم
لنگری هستم نینداخته!
زخمی به شکل انسان!
چه تقدیمت کنم؟... پاسخ بده!
تشویشم؟ کفرم؟ آشفتگی‌ام؟
چه تقدیمت کنم؟
جز تقدیری که در دست شیطان به رقص آمده

 
هزاران بار دوستت دارم
اما از من دور باش
از آتش و دودم!
من در دنیا چیزی ندارم
جز چشمانت ... و غم هایم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

گاه‌ و بیگاه

انصاف نیست که تو، گاه و بی‌گاه، اینقدر زیبایی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.