ساقی و مطرب و مِی جمله مهیاست، ولی | عیش بی یار مهیا نشود، یار کجاست؟ |
ساقی و مطرب و مِی جمله مهیاست، ولی | عیش بی یار مهیا نشود، یار کجاست؟ |
خدا را باید شکر کرد!
خدا را بابت این باران...
خدا را بابت این فصل...
خدا را حتی به خاطر آلرژی های این فصل و دردسرهای بقیه فصلها باید شکر کرد!
اصلا خدا را باید به خاطر نوشته های فاینمن شکر کرد!
و به این خاطر که در کنار تمام عدم قطعیت ها، قاطعانه هست و جواب میدهد و برهم کنش میکند باید شکر کرد!
اگر اینها هم نشد، دیگر خدا را به خاطر نگاه و لبخند بعضی ها حتما باید شکر کرد!
...
خدا را باید شکر کرد... :)
در وضعیت جالبی به سر نمی برم. مانند نقطه ی سه گانه ی آب، که هم جامد است و هم مایع و هم گاز، در این نقطه از زندگی به طور همزمان هم زندگی کلاسیکی دارم، هم مدرن و هم پست مدرن! کمی تحول لازم است تا وضعیت بعدیم را مشخص کند! ولی این تحول لعنتی... این تحول لعنتی در چه جهتی است!؟
Need a system evolution!
«موج» را بسیار دوست دارم!
چرا که صدای دل انگیز تو با یک موج مکانیکی به من میرسد و چهره ی زیبایت را به کمک یک موج الکترومغناطیسی میبینم.
ودر نهایت، تو خود یک موجی! یک تابع موج!
جان عاشق یک طرف یک موی لیلا یک طرف
کوچهی محبوب یک سو کل دنیا یک طرف
مثل مجنون تار میبیند جهان را چشم من
میکشی از پنجره تا پردهها را یک طرف
گردنم کج میشود، یک شهر میریزد به هم
تا که میریزد چنین آن زلف زیبا یک طرف
غرق در تعبیر خواب گیسوی آشفتهات
یک طرف صورتنگاران، اهل معنا یک طرف
در مصافی نابرابر میکشد روح مرا
گیسوانت یک طرف، آن خالِ تنها یک طرف
هست حق هم با اقلیت اگر زیباتر است
مردمکهای تو یک سو، اهل تقوا یک طرف
با زبان گفتی برو، با چشمها گفتی بیا
میرود دل یک طرف در عاشقی، پا یک طرف
منزوی گشتم از آن چشم بلاتکلیف تو
یک طرف هم رنگ جنگل، رنگ دریا یک طرف
سر به رسوایی کشد وقتی که با هم رو شود
حسن یوسف یک طرف، دست زلیخا یک طرف
در قمار عشق دائم سکهها در چرخشند
یک طرف روی خوشی دارند اما یک طرف...
مرا ببوس عنوان تصنیف محبوب نیمه اول قرن ۲۰ میلادی در ایران است.اثری با صدای «حسن گلنراقی»، شعر از «حیدر رقابی»، ساخت آهنگ «مجید وفادار» در دستگاه اصفهان، همراه با ویلون «پرویز یاحقی» و پیانوی «مشیر همایون شهردار» از ترانههای موسیقی ایرانی است. شعر «مرا ببوس» در مجموعه شعری از «حیدر رقابی» به نام «آسمان اشک» در سال ۱۳۲۹ در «انتشارات امیرکبیر» به چاپ رسید. در سال ۱۳۳۵ در فیلمی با صدای خواننده نه چندان مشهوری به نام«پروانه» به اجرا در آمد که چندان مورد توجه قرار نگرفت. سپس در در سالهای سیاه پس از کودتای ۲۸ مرداد، که نهضت ملی مردم ایران را برای مدتی متوقف کرد و امیدها را به یاسی فراگیر بدل ساخت، و در ایامی که در میدانهای اعدام، قهرمانان، مرگ را به سینهٔ مردمدوستی و شجاعت سپر میکردند، ترانهٔ «مرا ببوس» برای نخستین بار از رادیو ایران پخش شد. اینبار این ترانه و آهنگ بسیار مورد استقبال قرار گرفت و سالها و نسلها ذهن و زبان مردم بهویژه جوانان را به زمزمهٔ مکرر خود واداشت.
مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار، که میروم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته، گذشتهها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان همپیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از توفانها
به نیمه شبها دارم با یارم پیمانها
که بر فروزم آتشها در کوهستانها
شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم
نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو میمانم، تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو، اشک بی گناه تو، روشن سازد یک امشب من
ستاره مرد سپیده دم، به رسم یک اشاره، نهاده دیده برهم
میان پرنیان غنوده بود
در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود
بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم
به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم
به صبح روشن باید از آن دل بردارم، که عهد خونین با صبحی
روشن تر دارم... ها
مراببوس
این بوسه وداع
بوی خون می دهد
“ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آیینه بهشت اما آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد”
― مهدی اخوان ثالث