ما هیچ، ما نگاه

... خـــــــــدای امــــــــروز آبـی آبـی ... آبـــــــــــــــی تـــــــــر ...

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگاه» ثبت شده است

اسم تو؟ نگاه؟!

همیشه به این فکر می‌کنم که اسم هر کسی چرا فلان چیزه: 
                              همایون، صمصام، زهرا، کیارش، میثم، رضا، شهرزاد، نگاه، امید، ماهور و ...

اصلا چرا این کلمه‌ی خاص شده اسم یه نفر!؟ چرا یه نفر رو با این اسم صدا می‌زنیم!؟ معنی اون کلمه چیه!؟ چرا این کلمه؟!
هرزگاهی به معنی بعضی از این اسامی می‌رسم. اخیرا فهمیدم که چرا بعضی‌ها اسمشون «نگاه» هست. «نگاه» تعبیر سنگینی داره. شاید بشه با یه تنسور معرفیش کرد، نمی‌دونم ، شاید! ولی می‌دونم که نگاه اتفاق مهمیه... می‌تونه به غایت سوزناک باشه!

گاهی یک نگاه، هفت‌-جلدی عاشقانه است! 
نگاه کن مرا، نگاه تو خوب است...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

مرا کشته نگاه تو

دل زارم فغان کم کن
تو اشک از دیدگان کم کن
غم و ناله ز جان کم کن


وای چه ناله ها که از دل به راهت نمودم من
بهره ای از آن به عمرم به جز غم ندیدم من


مرا کشته نگاه تو
نشینم چشم به راه تو
که بینم روی ماه تو


گشته سجده گاه من ماه من کعبه رویت

دل شده اسیر دام خم و تاب گیسویت

بازا و بنشین یکدم که به لب آمد جان عزیزم از انتظارت
قهر و جدایی بس کن که بستهء دامم و مرغ دل شد شکارت


بهر تو می‌سوزد دل ولی تو نداری ز حال زارم خبری

آه جگر سوزم را به دل تو زیبا ز چه نبود اثری


بیا بر من بیا و ببین که آمده بی تو چه به سر من
مه پیکر من سیمین بر من بیا و ببین تو چشم تر من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

خدا را باید شکر کرد!

خدا را باید شکر کرد!

خدا را بابت این باران...

خدا را بابت این فصل...

خدا را حتی به خاطر آلرژی های این فصل و دردسرهای بقیه فصلها باید شکر کرد!

اصلا خدا را باید به خاطر نوشته های فاینمن شکر کرد! 

و به این خاطر که در کنار تمام عدم قطعیت ها، قاطعانه هست و جواب میدهد و برهم کنش میکند باید شکر کرد!

اگر اینها هم نشد، دیگر خدا را به خاطر نگاه و لبخند بعضی ها حتما باید شکر کرد!

...

خدا را باید شکر کرد... :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ

ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ


ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ

ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ


عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار

که این دیوانه تنها تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ


ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ

ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ


ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩ ، ﺗﺴﻠﯿﻤﻢ

ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤﺎﻥﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭد

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.