برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش
آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز
پدیدههای تناوبی زیادی توی طبیعت وجود دارند. بعضیها معتقدند که همهی پدیدهها متناوب هستند (با دوره تناوبهای متفاوت که ممکنه به چشم نیایند و قابل صرف نظر کردن باشند.)
ماجرا از اینجا شروع میشه که ذهن ما تمایل شدیدی به الگو برداشتن و در نتیجه عادت کردن داره. اکثر آدما دیگه بدنشون عادت کرده که وقتی شب میشه باید خوابید و وقتی روز میشه باید بیدار شد! هر چقدر دورهی تناوب پدیدهها کوتاهتر باشه ما راحتتر و سریعتر عادت میکنیم، مثل نفش کشیدن و یا حتی تپیدن قلبمون! فکر نمیکنم کسی به ضربان قلبش هنوز عادت نکرده باشه، مثلا یادش بره! همینطور هر چقدر دورهتناوب طولانیتر بشه دیرتر میشه عادت کرد. برای همین پدیدههایی که دوره تناوبشون زیاده معمولا جذابتر هستند، مثل بازی جامجهانی، فعال شدن فلان آتشفشان و یا رصد بهمان ستاره.
نکتهی مهم اینه که برای اهل علم همهی این پدیدهها هم ارزش هستند و همه جذابند و شاید این مردم عادی و یا شعرا و نویسندگان باشند که خیلی از اوقات پیازداغ فلان پدیده را زیاد می کنند!
به قول فاینمن: «چه جور مردمانی هستند این شاعران که اگر ژوپیتر خدایی در هیئت انسان باشد، چه شعرها برایش که نمیسرایند، اما اگر در قالب کرهی عظیم چرخانی از متان و آمونیاک باشد، سکوت اختیار میکنند؟»
و به قول کارل سیگن: «دانستن یکمی از غروب آفتاب لطمهای به رمانتیک بودنش نمیزنه!»
با احساسترین انسانها دانشمندان و پرکلکترین انسانها شعرا و نویسندگان هستند!