علم زمانی خوب بود که بهانهی گفتگو با تو بود...
یه عدهای نیستند، مردند، دلتنگشون که بشی چارهی خاصی نداری، مگه عکسی، خاطرهای چیزی! یه عده هم هستند که زندهند، نمردند، ولی بازم اگه دلتنگشون بشی بازم هیچ چارهای نداری!
گاهی از اوقات اینقدر تپش قلبم زیاد میشه که مطمئنم به خاطر تنگی نفس نیست، بلکه به خاطر تنگی سینه است!
آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند | آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند | |
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی | باشد که از خزانه غیبم دوا کنند | |
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد | هر کس حکایتی به تصور چرا کنند | |
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست | آن به که کار خود به عنایت رها کنند | |
بیمعرفت مباش که در من یزید عشق | اهل نظر معامله با آشنا کنند | |
حالی درون پرده بسی فتنه میرود | تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند | |
گر سنگ از این حکایت بنالد عجب مدار | صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند | |
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب | بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند | |
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم | ترسم برادران غیورش قبا کنند | |
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور | اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند | |
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان | خیر نهان برای رضای خدا کنند | |
حافظ دوام وصل میسر نمیشود | شاهان کم التفات به حال گدا کنند |