نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
"آلنی اوجا به من گفت: تنها کسانی که میجنگند و به زندان میافتند و بازجویی میشوند، ممکن است از پاسخهایی که دادهاند ناراضی باشند. آنها که نمیجنگند، بازجویی هم نمیشوند، و آنها که بازجویی نمیشوند، بدیهیست که پاسخهای بد هم نمیدهند تا از دادن چنان پاسخهایی دلگیر و شرمنده باشند. درد نرسیدن به قله از آن کسانیست که اهل صعودند. رنج غرق شدن از آن کسیست که دل به دریا سپرده است. مدعیان پرمدعا از آن رو میتوانند همه ی مبارزان و مومنان و معتقدان را مورد تهاجم و بیحرمتی قرار بدهند و خود بر کنار از تهاجم دیگران بمانند، که هرگز در مخاطره نبودهاند، اهل میدان نبودهاند، مرد اقدام نبودهاند. بزدل، هرگز متهم نخواهد شد به اینکه در معرکهیی به قدر کفایت، شجاعت بروز ندادهاست؛ زیرا در معرکهیی نبوده تا شجاعتی – به هر مقدار – نشان داده باشد تا در معرض اتهامی قرار بگیرد. شبی تا سحر از درد نعره کشیدم، و نگهبان پیش سلولم که سربازکی بود صد بار گفت: « مرد اینطور ذلیل درد نمیشود ». پسرک، آخر، دردِ سنگ نکشیده بود تا بداند چرا نعره میکشم. درد، از آنِ درد آزمودگان است. در گذشته چنین بوده، امروز نیز چنین است. از یک بازجویی بدِ نادلخواه شرمنده نباش! صفی بلند از بازجوایان بد کینه دمِ سحر ایستادهاند. وقت نماز صبح آنها را خواهی یافت، اما به گذشته نخواهیشان برد
آتش، بدون دود| نادر ابراهیمی