ما هیچ، ما نگاه

... خـــــــــدای امــــــــروز آبـی آبـی ... آبـــــــــــــــی تـــــــــر ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سالک» ثبت شده است

بوی خوش تو

 

بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید

از یار آشنا سخن آشنا شنید


ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن

کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید


خوش می‌کنم به باده مشکین مشام جان

کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید


سر خدا که عارف سالک به کس نگفت

در حیرتم که باده فروش از کجا شنید


یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان

دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید


اینش سزا نبود دل حق گزار من

کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید


محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد

از گلشن زمانه که بوی وفا شنید


ساقی بیا که عشق ندا می‌کند بلند

کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید


ما باده زیر خرقه نه امروز می‌خوریم

صد بار پیر میکده این ماجرا شنید


ما می به بانگ چنگ نه امروز می‌کشیم

بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید


پند حکیم محض صواب است و عین خیر

فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید


حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس

دربند آن مباش که نشنید یا شنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

سعی طبیب موجب درمان درد نیست!

در دام حادثات ز کس یاوری مجوی

بگشا گره به همت مشکل گشای خویش


سعی طبیب موجب درمان درد نیست

از خود طلب دوای دل مبتلای خویش


بر عزم خویش تکیه کن ار سالک رهی

واماند آن که تکیه کند برعصای خویش


گفت آهویی به شیر سگی در شکارگاه

چون گرم پویه دیدش اندر قفای خویش


کای خیره سر بگرد سمندم نمی رسی

رانی و گر چو برق به تک بادپای خویش


چون من پی رهایی خود می کنم تلاش

لیکن تو بهر خاطر فرمانروای خویش


با من کجا به پویه برابر شوی از آنک

تو بهر غیر پویی و من از برای خویش


رهی معیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.