بی تو زندگی، مدام کمیتش لنگ است...
درون آینه ی روبرو چه می بینی ؟!
تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی ؟!
تویی برابر تو چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی ؟
تو هم شراب خودی ، هم شراب خواره ی خود
سوای خون دلت در سبو چه می بینی
در آن گلوله ی آتش گرفته ای که دل است
و باد می بردش سو به سو چه می بینی
درون آینه روبرو چه می بینی...
وقت رفتن است
سنگهایی که پرت کردیم
ته اقیانوساند...
*چسبزخم برای عروسک، ترجمهی احمد پوری، نشر چشمه
من از دقت او در تماشای کوچ درناها
فهمیدم که خواهد رفت!
*اسکی روی شیروانیها، رسول یونان، نشر چشمه
آلیسیا (مونیکا بلوچی): کریسمس، همیشه کریسمسِ ؛ اما بدونِ تو هیچ گُهی نیست!
عشق من یادم بیار-گابریل موچینو
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
ویژه رحلت مردمهربانیها، حضرت رسول (صلواتاللهعلیهوآله)