ما هیچ، ما نگاه

... خـــــــــدای امــــــــروز آبـی آبـی ... آبـــــــــــــــی تـــــــــر ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر» ثبت شده است

ببین می توانی بمانی بمان

ببین می توانی بمانی بمان

عزیزم تو خیلی جوانی بمان

تو هم مثل من نیمه جانی بمان

زمین گیر من،‌ آسمانی بمان

اگر می شود می توانی بمان


چه شد با علی همسفر ماندنت

چه شد پای حرف پدر ماندنت

چه شد ماجرای سپر ماندنت

پس از قصه ی پشت در ماندنت


ممنونم اگر نروی، بمان

ندارد علی هم زبانی،بمان

عزیزم تو خیلی جوانی بمان


بدون تو غم بی عدد می شود

برای علی بی تو بد می شود

نرو که غرورم لگد می شود

واین سقف،سنگ لحد می شود


چه کم دارد این زندگانی بمان

ببین می توانی بمانی بمان

عزیزم تو خیلی جوانی بمان

تو هم مثل من نیمه جانی بمان

زمین گیر من، آسمانی بمان

اگر می شود می توانی بمان


چرا اشک را آبرو می کنی

چرا چادرت را رُفو می کنی

چرا استخوان در گلو می کنی

چرا مرگ را آرزو می کنی


 تو باید غمم را بدانی بمان

ببین می توانی بمانی بمان

عزیزم تو خیلی جوانی بمان


ببین می توانی بمانی بمان

عزیزم تو خیلی جوانی بمان


محمود کریمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ک.

م مثل مادر...

کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم

چقدر مث بچگی هام  لالایی هاتو دوست دارم

سادگی ها تو دوست دارم ، خستگی ها تو دوست دارم

چادر نماز زیر لب خدا خدا تو دوست دارم

 

کاشکی رو تاقچه ی دلت آینه و شمعدون میشدم

تو دشت ابری چشات یه قطره بارون میشدم

کاشکی میشد یه دشت گل برات لالایی بخونم

یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم

 

بخواب که میخوام تو چشات ستاره هامو بشمارم

پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم

دنیا اگه خوب ... اگه بد ، با تو برام دیدنیه

باغ گلای اطلسی ، با تو برام چیدنیه

 

مـــــــــــــــادر ...

 

کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم

لالایی ها تو دوست دارم ، بغض صداتو دوست دارم


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ک.