پدید‌ه‌های تناوبی زیادی توی طبیعت وجود دارند. بعضی‌ها معتقدند که همه‌ی پدیده‌ها متناوب هستند (با دوره تناوب‌های متفاوت که ممکنه به چشم نیایند و قابل صرف نظر کردن باشند.)

ماجرا از این‌جا شروع میشه که ذهن ما تمایل شدیدی به الگو برداشتن و در نتیجه عادت کردن داره. اکثر آدما دیگه بدنشون عادت کرده که وقتی شب میشه باید خوابید و وقتی روز میشه باید بیدار شد! هر چقدر دوره‌ی تناوب پدیده‌ها کوتاه‌تر باشه ما راحت‌تر و سریع‌تر عادت میکنیم، مثل نفش کشیدن و یا حتی تپیدن قلبمون! فکر نمی‌کنم کسی به ضربان قلبش هنوز عادت نکرده باشه،  مثلا یادش بره! همین‌طور هر چقدر دوره‌تناوب طولانی‌تر بشه دیرتر میشه عادت کرد. برای همین پدیده‌هایی که دوره تناوبشون زیاده معمولا جذاب‌تر هستند،‌ مثل بازی جام‌جهانی، فعال شدن فلان آتش‌فشان و یا رصد بهمان ستاره.


نکته‌ی مهم اینه که برای اهل علم همه‌ی این پدیده‌ها هم ارزش هستند و همه جذابند و شاید این مردم عادی و یا شعرا و نویسندگان باشند که خیلی از اوقات پیازداغ فلان پدیده را زیاد می کنند!

به قول فاینمن: «چه‌ جور مردمانی هستند این شاعران که اگر ژوپیتر خدایی در هیئت انسان باشد، چه شعرها برایش که نمی‌سرایند، اما اگر در قالب کره‌ی عظیم چرخانی از متان و آمونیاک باشد، سکوت اختیار می‌کنند؟»

و به قول کارل سیگن: «دانستن یکمی از غروب آفتاب لطمه‌ای به رمانتیک بودنش نمیزنه!»


با احساس‌ترین انسان‌ها دانشمندان و پرکلک‌ترین انسان‌ها شعرا و نویسندگان هستند!