ما هیچ، ما نگاه

... خـــــــــدای امــــــــروز آبـی آبـی ... آبـــــــــــــــی تـــــــــر ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طلوع» ثبت شده است

طلوع

پدرم گاهی از اوقات بعد از نماز می‌نشست و به آسمان زل می‌زد تا خورشید طلوع کند.کارش برای مدتی برایم سوال بود، تا اینکه فهمیدم من هم اگر‌ به حال خود رها شوم همین کار را می‌کنم.

شاید به قول سهراب‌سپهری، شروع سلوک باشد، شاید هم پایان آن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ک.

کویر

تو که نباشی طلوع زیبای کویر هم چنگی به دل نمیزند!

ستارگان آسمان هم... هی! چشمان تو چیز دیگریست برای خیره شدن!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ک.