رامبد جوان در جواب احسان علیخانی، به اینکه چرا شادی، گفت این انتخابمه!
مهم نیست که این جواب چقدر صادقانه باشه، مهم اینه که جواب خیلی خوبیه: «این انتخاب منه!»
رامبد جوان در جواب احسان علیخانی، به اینکه چرا شادی، گفت این انتخابمه!
مهم نیست که این جواب چقدر صادقانه باشه، مهم اینه که جواب خیلی خوبیه: «این انتخاب منه!»
دیشب، نمیدانم به خاطر غذای زیاد بود یا اتفاقهایی که طی روز رخ داده بود، رویای تو را میدیدم.
خواب میدیدم که تو را در آغوش کشیدم، قبل و بعدش را نمیدانم، فقط به یاد دارم که تو را دو مرتبه در آغوش گرفتم، و هر مرتبه احساسی جدید در من به وجود آمد، بینظیر و فوقالعاده. چقدر خوب بود، چقدر...
راستی آبی بود، آبی پوشیده بودی!
صبح که بیدار شدم، یک ساعتی گیج بودم. بر عکس همیشه که هر گاه از این دسته از رویاها میدیدم، در فکرم، در بیداری، آن را توسعه میدادم، این بار گیج شده بودم. چرا که مدتهاست تلاش میکنم تا با هزار ترفند و حیله دینامیک دوست داشتن تو را در کمینهترین وضعیت متوقف سازم.
علاوه بر آن، بعد از چهارشنبه، به مراتب از دست تو ناراحت شدهام. ولی نه، این چیزها مرا گیج نکرد.
آنچه مرا گیج کرد، این بود که چگونه مغر من، میتواند احساسی در من ایجاد کند که هیچگاه آن را در واقعیت (=بیداری) تجربه نکردهاست. خیلی عجیب است. مغز من بیآنکه دادهای از لامسه بگیرد یا داشته باشد، یا بیآنکه بویی را از دماغ من بگیرد، خودش تمام آنچه را که باید شبیهسازی کرد و یک حس بیهمتا، برای اولین بار در من ایجاد کرد.
این برای من بسیار جالب است ای عزیز! مغز برای من جالب است.
آدمها چقدر پیچیده آفریده شدهاند! من این پیچیدگیها را بیشتر از هرکس و هرچیز دوستدارم.
پ.ن:
واقعا مغز چگونه کار میکند؟
نمیدانم، ولی برایم بسیار جالب است که بدانم!
امیدوارم که بدانم!
انگار حکایت عباس بودن در تاریخ، نا امیدی است!
یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ لى کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ
برای آنکه تو را دیگر دوست نداشته باشم، راهی نیافتم. ناچار، مجبور شدم که کلا «دوستداشتن» را کنار بگذارم.
و اکنون، مانند یک تکه سنگ، از کنار همهکس و همه چیز عبور میکنم، بیآنکه حسی نسبت به آنها داشته باشم یا از بودن با آنها لذت ببرم.
شاید باورت نشود، نسبت به کتابهای قفسهام هم دیگر رغبتی ندارم.
البته، از تو پنهان نمیکنم، حالا که به همهچیز اینگونه نگاه میکنم، به خاطر تقارنی که در این بیرغبتی وجود دارد، با همه چیز کنار میآیم! چه کسی فکر میکرد من از نگاههای رادیکالم نسبت به بعضی موضوعات عقب بنشینم؟
تو رفتی و دلم غمین شد
قرین آه آتشین شد
از آن شبی که بر نگشتی
جهان که شادی آفرین بود
به چشم من غم آفرین شد
از آن شبی که بر نگشتی
از آن شب سرد خزان شبها گذشته
داستان باده و مینا گذشته
روزگاری بر من تنها گذشته
خدایا، جواب این همه غم که بر دلم نشسته را مگر تو میدهی؟!
بعید میدانم!
جواب غمهای دل علی را که هنوز ندادهای...
الإمام علی (ع): العمل العمل، ثم النهایة النهایة، والاستقامة الاستقامة، ثم الصبر الصبر، والورع، إن لکم نهایة فانتهوا الی نهایتکم.(نهجالبلاغه: خطبه 176)
امام علی (ع): کار کنید و آن را به پایانش رسانید و در آن پایداری کنید؛ آن گاه شکیبایی ورزید و پارسا باشید. همانا شما را پایانی است؛ پس، خود را به آن پایان (بهشت) رسانید.